« سر هرمس مارانا »
صلح و آرامش از حقیقت بهتر بود |
2010-05-20
«دموکراسی تو روز روشن» فیلمِ آقای زم است، همهجوره. هرچهقدر هم که آقای نویسنده و آقای کارگردان ادعای دیگری داشته باشند. به همان مغشوشی و ملغمهواریای که خودِ آقای زم و حوزهی هنریشان همیشه بوده. یک جور دغدغهی جبرانِ خسرالعافیه که از «توبهی نصوح» شروع میشود تا به «روز فرشته» برسد. خوشوآبورنگترین و سرراستترینشان هم همان فیلم آقای افخمی است. آشفتهترینشان هم همین «دموکراسی تو روز روشن». گیرم که حضور حمید فرخنژاد همیشه جلوی دوربین جذاب باشد. امیدِ فیلم هم انگار به همین بوده. به این که نمکهای فرخنژاد بتواند فیلم را یکتنه جلو ببرد و از آن همه بلاتکلیفی نجاتش بدهد. داده؟ نه گمانم.
یک زمانی آقای توحیدی قصهای نوشته بودند با الهام از «مرشد و مارگریتا»ی بولگاکف که فیلمی شد به نامِ «گاهی به آسمان نگاه کن». هنوز که هنوز است سرهرمس با خودش فکر میکند این بهترین فیلمنامهی آقای توحیدی بوده تا به حال. هنوز که هنوز است سرهرمس فکر میکند یکی از منسجمترین فیلمهایی بوده که در ژانر زندگی پس از مرگ در سینمای حرفهای ایران ساخته شده. هنوز که هنوز است سرهرمس گاهی یادش میافتد به آن تکگویی احمد آقالو در آن استخر خالی، به آتیلاپسیانیِ فیلم. پ.ن. تیتراژ «دموکراسی تو روز روشن» بهترین جای فیلم است. Labels: سینما، کلن |