« سر هرمس مارانا »
صلح و آرامش از حقیقت بهتر بود |
2010-03-30 تا چند روز دیگر اگر اختلالی در نظم جهان پیش نیاید، شکوفههای آلو و گیلاس گشوده خواهند شد. شکوفههای آلو بوی مست کنندهای دارند. خوب بود آدم میتوانست مثل این شرابچِشها که جرعهای به دهان میگیرند و جرعه را در دهان میچرخانند و بعد هم تف می کنند و تازه آغاز میکنند و از رنگ و بو و طعم شراب گفتن، از اندکی طعم فندق مثلا یا بادام به زحمت سوخته، یا شکر داغی که هنوز کارامل نگشته یا مزه توت فرنگی وحشی سایه ساران جنگلهای سلسله جبال آلپ جنوبی، یا دارچین کشمیر و آن ادویه در مسیر سمرقند که مارکو پولو بوئید و مدهوش شد. من که هرگز حرفشان را باور نکردم- که آن همه که میگویند، شراب به جوشش آورده است اما همیشه نگاه به دهانشان دوختم و از آن همه قوت وصف شامه مست شدم. اصلا من دوستدار نامهای خاصم، هرچه مخصوصتر، هرچه نشانی دورتر، هرچه جاده ناهموارتر. با مرکب، بی کاروان. خوب بود آدم میتوانست از عطر آلوهای خاص بگوید... (+)
|