« سر هرمس مارانا »
شوالیهی ناموجود |
2010-02-03
ملال مدام. عدم قطعيت مدام. کنشناورزی مدام. بیفرجامی مدام...
(+) میگوید در الگوی سینمای کلاسیک این جوری است که نخست نمای قهرمان را میبینیم، بعد نمایی از اتفاق رخداده و سپس برمیگردیم به نمای قهرمان که در حال کنش نسبت به اتفاق کذایی است. اعمالِ عملِ قهرمانانه، کنشمندی، مهمترین خصیصهی قهرمانِ هالیوودِ کلاسیک است. مهمترین خصیصهی انسانِ آمریکایی. برعکس، در سینمای اروپا، بیکنشی و عدم قطعیت میشود ذاتِ قهرمانِ قصه. میگوید انسانِ اروپایی ثمرهی کنشِ قهرمانانه را قبلن دیده است، چشیده است که چه طور نتیجهی آن همه های و هوی و آستینبالازدنها، شده فاشیسم و استالینیسم. شده دو جنگ جهانی به آن ابعاد و آن همه ویرانی. بیخود نیست که دههی هفتادِ سینمای آمریکا هم این همه از سنتهای اروپایی خط میگیرد، از موج نو و نئورئالیسم. درست بعد از بیفرجامی ویتنام، بعد از شکست رویای آمریکایی در واترگیت. آدمهایش میشوند آدمهای ناامیدی که به جای عمل، نشستهاند به نظارهکردن، به تاملکردن. لیوانی، ظرفی دارد از روی میز پایین میافتد، به مقصد خردشدن. یکی هست که بی که فکر کند، قبل از آن که فکر کند، بیاراده، دستش دراز میشود به گرفتن لیوان. یکی هم هست مثل سرهرمس، که فروافتادن را تماشا میکند و میاندیشد که چه طور، از چه راهی میشود جلوی ویرانی را گرفت. صدای خردشدن که برخاست، دست از فکرکردن برمیدارد. Labels: سینما، کلن |