« سر هرمس مارانا »
صلح و آرامش از حقیقت بهتر بود |
2010-01-21
میبینی چهطور قصههای پیچیدهای مثل همین آیزوایدشات را هم که تا تهش بروی، مداقه کنی، زوم کنی تا حد پیکسلها، آخرش میشود یک قصهی ساده، یکخطی. ختم میشود همهی آن شگفتیها و ماجراها به روایتِ روزگار زنی که شوهرش از او غافل بود، از زیباییهایش. زنی که عادت شده بود برای مردش. مردی که حواسش نبود. که حواسش نبود. میخواهم بگویم این که بهسادهگی صرفن حواست نباشد میتواند مسبب یکچنین چرخشهای روزگاری شود، چنین ناگوار.
Labels: همفیلمبینی |