« سر هرمس مارانا »
صلح و آرامش از حقیقت بهتر بود



2004-10-12

ای ژاک! ای دريدا!

1. آقاي ژاك دريدا، فيلسوف محبوب آقاي هرمس مارانا، در آخرين لحظات عمرشان، در گفتگويي تلفني با آقاي مارانا از ايشان خواستند كه پيكر بزرگوار اين مرحوم را در پرلاشز، جنب آبخوريِ عمومي دفن نمايند و از دعاي مغفرت و عافيت براي آن مرحوم غافل نشوند. به همين مناسبت مجلس ختمي در مسجد بلال صدا و سيما با سخنراني استاد حسني برگزار خواهد شد كه متن سخنراني ايشان در مورد آقاي ژاك دريدا از طريق فكس به آقاي هرمس ماراناي بزرگ رسيده كه در اين‌جا با اندكي دخل و تصرفِ عدواني خواهد آمد:
« امروز من به اين‌جا آمدم تا درباره‌ي چند استراتژيك مهم و اون مرحوم جاك دريده صحبت بكنم و همه بايد تا آخر گوش بكنند. يكي اين كه اگه اون آقاي دريده كه حزب‌اللهي بود چون چرت و پرت مي‌گفت مانند من و دوم اين كه من به اون جاك چند بار گفتم تو بيا آذربايجان از لحاظ ختنه كه اون صهيونيسم بود ولي جهان‌خوار نبود چون كه من خودم ديدم يك بار با اون پيترِ هم‌سكس‌باز با هم مثل آدم گوجه‌فرنگي مي‌خورد. اي جاك! اي دريده! تو مي‌ري براي من كتاب مي‌نويسي كه به من بگي من خرم؟! مگه من خودم نمي‌فهمم كه به من مصاحبه مي‌كني حيوان؟ البته به من گفتند كه تو مرحوم شدي اما من باور نكردم و اين استراتژيك اصلي من بود كه هيچ حرفي را تا با گوش خودم نشنوم باور نمي‌كنم. دوم اين كه اون جاك گفته كه واسازي كه من بدم مي‌آيد چون در اون ساز و آلات لهو و لعب داشت كه خودِ آلات هم حرف بي‌تربيتي بود و من بدم آمد از لحاظ ادبي و من چند بار گفتم كه منظور تو چه بود جاك؟ اي حيوان؟ و اون جاك كه خدا رفتگان شما را هم بيامرزه هي به من دال و مدلول كرد و تاويل شد تا من مجبور شدم از لحاظ اطمينان غسل كنم و شما هم همين الان بكنيد از لحاظ اسلامي كه دوي خردادي نباشه. از همه مهم‌تر اين كه اون روزنامه‌ي آمريكايي در خودش نوشته بود كه منظور جاك را به كسي نمي‌فهميد كه من هم نفهميدم و تازه چرا به من افتخار نمي‌كني حيوان كه فقط به خودم مدلولم و ديخانستراكتژي كردم اون هم چند بار ولي به كسي مربوط نيست چون نفهميده و انشاالله خداوند به او رحمت كند و من ديگر حرفي نمي‌زنم تا به من مجلس ختم بكني و بگي كه اون حسني هم ديخانستراتژيك بود كه هيچ كسي حرفش را نمي‌فهميد حتي به خودش. صلوات! »
2. روايت مي‌كنند كه چون آقاي ژاك دريداي كبير دار فاني را وداع گفت و شب اولِ قبرش فرا رسيد، آقاي منكر و اون دوست بي‌ادبي‌اش بر بالينش حاضر شدند و از او پرسيدند:
منكر: هان اي بنده! بگو خدايِ تو كيست و آن را با رسم شكل توضيح بده!
ژاك: من شكلش را برايتان مي‌كشم اما هر خطي كه من مي‌كشم بر خط ديگري دلالت دارد و تاويل شما و آن دوست ديگرتان از آن متفاوت خواهد بود و منظور من چون در غياب خودم اتفاق مي‌افتد از چنبره‌ي متن بيرون نخواهد آمد و تا ابد بر شكلي ديگر دلالت خواهد كرد.
دوست آقاي منكر: حيوان! لااقل بگو پيغمبرت كيست؟
ژاك: هرمنوتيك معنايي كه من مبدع آن بودم سرسلسله‌اي ندارد و پيوسته ساختار خود را و ساختار زبان را درهم‌مي‌شكند و مراد از مراد و رهبر به مريد و از آن به مرشد و پير و و از آن به ساختاري ديگر دلالت مي‌كند و واسازي ابداعي من از جهان متن به بيرون پرتاب نخواهد شد و معنايي در بر نخواهد داشت. پس هر آنچه من بگويم ذاتاً بي‌معني خواهد بود چون متني است ساخته‌شده از واژه‌ها كه به خوديِ خود بي‌ارزشند و شما هر معنايي كه بخواهيد بعداً از آن تاويل خواهيد كرد.
منكر: تخمِ سگ! حالمو به هم مي‌زني! اقلاً بگو اصول دين چند تا است؟
ژاك: من چه بگويم 4 و چه بگويم 7 هيچ‌كدام به چيزي اشاره نكرده است چون خودِ اين واژه‌ها قراردادهايي هستند كه شما آن‌ها را عدد مي‌ناميد اما من معناي ديگري از آن استنباط مي‌كنم چون مجموعه‌اي پراكنده و بي‌شمار هستند كه هريك چيز ديگري را به خاطر خواهد آورد و خاصه اين كه وجود مقدم بر حضور است و اين را هايدگر بزرگ مي‌گويد و همين كلماتي كه من به شما مي‌گويم ممكن است در گوش شما طنين متفاوتي داشته باشد و شما مفهوم ديگري از آن استخراج كنيد كه ساختار زبان من را دگرگون كند و چيز تازه‌اي بنيان نهد كه آن هم براي من متفاوت خوهد بود.
( در اين جا آقاي منكر و دوستِ بي‌ادبي‌شان موهاي خود را مي‌كشند و به پروردگار پناه مي‌برند. در بارگاه اعظم ذكر واقعه مي‌كنند و اين كه: ما دو تن از حرف‌هاي اين مردك هيچ سر در نياورديم. خداوندا تو خود معني حرف‌هاي اين ملعون را بر ما آشكار كن تا حساب او معين كنيم. و پروردگار دستي در ريش خود كشيد و گفت: آن مردك را بي‌خيال شويد! در زنده‌گانيش هم گاهي‌وقت‌ها چيزهايي مي‌گفت كه من خودم هم نمي‌فهميدم!)
3. آقاي هرمس مارانا پيشاپيش ورود اين فيلسوف بازي‌گوش را به بهشت برين، به كليه‌ي دست‌اندركاران حوض كوثر خاصه حوريان و غلمان‌هاي گرامي تبريك و تهنيت مي‌گويد و براي ايشان از دست حرف‌هاي غامض آقاي دريداي مرحوم، طلب صبر عاجل دارد.

Labels:




Archive:
11.2002  03.2004  04.2004  05.2004  06.2004  07.2004  08.2004  09.2004  10.2004  11.2004  12.2004  01.2005  02.2005  04.2005  05.2005  06.2005  07.2005  08.2005  09.2005  10.2005  11.2005  12.2005  01.2006  02.2006  03.2006  04.2006  05.2006  06.2006  07.2006  08.2006  09.2006  10.2006  11.2006  12.2006  01.2007  02.2007  03.2007  04.2007  05.2007  06.2007  07.2007  08.2007  09.2007  10.2007  11.2007  12.2007  01.2008  02.2008  03.2008  04.2008  05.2008  06.2008  07.2008  08.2008  09.2008  10.2008  11.2008  12.2008  01.2009  02.2009  03.2009  04.2009  05.2009  06.2009  07.2009  08.2009  09.2009  10.2009  11.2009  12.2009  01.2010  02.2010  03.2010  04.2010  05.2010  06.2010  07.2010  08.2010  09.2010  10.2010  11.2010  12.2010  01.2011  02.2011  03.2011  04.2011  05.2011  06.2011  07.2011  08.2011  09.2011  10.2011  11.2011  12.2011  01.2012  02.2012  03.2012  04.2012  05.2012  06.2012  07.2012  08.2012  09.2012  10.2012  11.2012  12.2012  01.2013  02.2013  03.2013  04.2013  05.2013  06.2013  07.2013  08.2013  09.2013  10.2013  11.2013  12.2013  01.2014  02.2014  03.2014  04.2014  05.2014  06.2014  07.2014  08.2014  09.2014  10.2014  11.2014  12.2014  01.2015  02.2015  03.2015  04.2015  05.2015  06.2015  08.2015  09.2015  10.2015  11.2015  12.2015  01.2016  02.2016  03.2016  04.2016  05.2016  07.2016  08.2016  09.2016  11.2016  03.2017  04.2017  05.2017  07.2017  08.2017  11.2017  12.2017  01.2018  02.2018  06.2018  11.2018  01.2019  02.2019  03.2019  09.2019  10.2019  03.2021  11.2022  01.2024